دكترعماد توحیدی | ماهنامه مقام موسيقايی |شماره ١٦ _آبان ١٣٨٣
موسیقی معتبر آفریقا و در واقع موسیقی سنتی مردمان سیاهپوست قاره سیاه را بیرون از افریقا، كمتر میشناسند. برای شنونده غیر افریقایی، این موسیقی ممكن است عجیب، دشوار و كسلكننده باشد. موسیقی در سراسر جهان، اعم از اینكه افریقایی باشد یا نباشد، زادۀ ذهن بشر است و لذا، همان عناصر موسیقایی، یعنی گام، فاصله، لحن و امثالهم را در خود دارد. موسیقی در اغلب جوامع نقش مشابهی را بهعهده دارد. ترانهها، لالایی ها، نواهای رزمی، موسیقی دینی و انواع ديگر، تقریباً آثار یكسانی را در اذهان مخاطبان خود بهجا میگذارند. بهطور كلی در افریقا هم سازهای مشابه ديگر نقاط جهان از جمله سازهای زهی، سازهای بادی و سازهای كوبهای یافت میشوند.
برداشت یك افریقایی از موسیقی كاملاً با اندیشه یك شنونده غربی تفاوت دارد. موسیقیدانهای سنتی افریقا، به شیوهای كه برای گوش دلپذیر باشد، در پي تركیب صداها نیستند. هدف آنها، بهسادگی بیان مفاهیم زندگی در تمامی جنبههای آن از طریق واسطهای بهنام صداست. موسیقیدان افریقایی صرفاً در پی تقلید از طبیعت نیست، بلكه با بهكارگیری صداهای انسانی، از جمله زبان گفتوگو و تركیب آن با موسیقی، درواقع كاری واژگونه میكند و نغمه اي را به طبیعت میافزاید. برای شنوندهای كه با این نغمهها آشنا نیست، شاید موسیقی افریقایی، بدآهنگ و خشن جلوه كند، ولی درواقع هر صدایی آبستن معنی خاصی است و برای درك اين معانی ، باید آنان را در بستر اجتماعی و فرهنگي مردم افریقا جست و مطالعه كرد.
موسیقی در جامعه افریقا نقش بسیار مهمی دارد و از لحظه تولد، بخشی جداییناپذیر از زندگی اوست. كودك افریقایی در سنین بسیار پایین، یعنی سه یا چهار سالگی، ساختن ساز موسیقایی را آغاز میكند. كودك افریقایی با نواختن ساز، بازی میكند و به این ترتیب برای مشاركت در فعالیتهای بزرگسالان، از جمله ماهیگیری، شكار، كشاورزي، آرد كردن گندم و جو،عروسی، عزا و تشییع جنازه و مجالس رقص آماده میشود.
در افریقا، بین انسان و هنر، همگرايي صمیمانه اي وجود دارد. این وحدت، توسط كل مردم جامعه احساس میشود و روح جمعی و اشتراكی در پيكره آن حكم میراند. شاید همین نكته، توضیح صریحی باشد برای آنكه چرا در بعضی از زبانهای افریقای سیاه، برای تعریف موسیقی، شرح دقیقی را نمي يابيم. درواقع، از نگاه یك افریقایی، موسیقی در ذات بشر بهصورت فطری نهفته است و ضرورتی ندارد كه برای آن تعريف خاصی را برگزینیم.
برای مثال، طبل در جامعه افریقا از اهمیت فراوانی برخوردار است و گاهی حتی آن را با انسانی برابر میدانند، از همینرو، زنان با همان احترامی كه با شوی خود رفتار میكنند،حرمت طبل را هم نگه مي دارند و اين مشابه همان رفتاري است كه زرتشتي با دپ،كرد با دف،كرمانشاهي با تنبور و خراساني با دوتار و بوشهري با دمامش دارد. در بعضی از كشورهای افریقایی، زنان حتی اجازه ندارند كه یك طبل را تحت هر شرایطی لمس كنند و البته تاثير اديان ابراهيمي و از سويي فرهنگ اروپایی، بعضی از این سنت ها را تعدیل كردهاند.
موسیقیدان افریقایی، تحولات جاری در كل قاره را احساس میكند و واكنش نشان مي دهد ولي موسیقی در جامعه سنتی افریقا، به اين متولیان و نمایندگان آن، قدرت برآورده كردن نیازهای جامعه مدرن را نمیدهد. بهعبارت دیگر، به دليل رقابت بسيار و فقر گسترده ، موسیقی بهعنوان یك حرفه، فرصت شغلی بسیار اندكی را برای فرد فراهم میآورد و حتي در بعضی از جوامع، اصولاً موسیقی را شغل نمیدانند و این واقعیت سبب میشود كه پيكره موسیقی سترون گردد.با وضعیتی كه اكنون موسیقی اين قاره دارد،موسیقی اقوام در معرض انقراض احتمالی و تدریجی است، مگر آنكه آینده موسیقیدان تضمین شود. این واقعیت از آنجا در مورد موسیقی سنتی افریقا مصداق بیشتری دارد كه بهصورت مكتوب نیست و سینهبهسینه نقل میشود و شايد به زودي چون موسيقي بسياري از خرده فرهنگ ها در هياهوي مدرنيته و جهاني شدن خاموش گردد.
موسیقی افریقا پیوسته با برخی از هنرها، از جمله شعر یا رقص قرین بوده و واقعیتهای روحی جامعه سیاهپوستان را بیان میكند.به این ترتیب، شاید بتوان گفت كه در افریقای سیاه، هر كسی بهنوعی داناي به موسيقي است. البته نه بهمعنای اخصّ كلمه، ولی در بسیاری از جوامع افریقایی، موسیقی نیرویی پویا و برانگیزاننده است و به كل حركت جامعه، روح و معنا میبخشد. این موسیقی جمعی ممكن است از لحاظ فرم، كاملاً هنرمندانه و استادانه طراحی شده باشد.
در سایر جوامع، موسیقی دانان گروههای موسیقی حرفهای و نیمهحرفهای تشكیل میدهند و نشاط خویش را از موسیقی میگیرند و برای اوقاتی كه صرف موسیقی نمیكنند، به فعالیتهای دیگری میپردازند اما در كشورهای افریقایی، بهطور كلی نواختن سازهای خاصی و یا شركت در مراسم سنتی ویژهای برای همگان میسر نیست و امتیاز آن منحصراً متعلق به موسیقیدانان حرفهای است . این دسته فقط از طریق هنر موسيقي امرار معاش میكنند و به خانوادهها یا طبقات اجتماعی خاصی تعلق دارند. “گریوت”Griotاصطلاحی است كه در سرتاسر غرب افریقا به اين طبقه اجتماعي اطلاق میشود. نقش گریوت بسیار فراتر از قلمرو موسیقی و سحر و جادوست. او اعم از اینكه زن یا مرد باشد، تاریخ، فلسفه، اساطیر و سنتهای مردمان خویش را بیان و به جادوپزشك منطقه برای درمان بیماران كمك میكند. او بهنوعی مدّاح و خواننده و شاعر و نوازنده دورهگرد است. نظیر او را میتوان در اروپای قرون وسطی كه خنیاگران دورهگرد، فراوان بودند پيدا كرد. مردم افریقا در عین حال كه گریوت را تحسین میكنند، از آنها میترسند و از آنجا كه به یكی از پایینترین طبقات اجتماعی تعلق دارند، گاهي با آنان با تحقیر و اهانت رفتار میكنند اما با علم به این واقعیت كه موسیقی در محور همه فعالیتهای گریوتها قرار دارد، سهم حیاتی او در بطن زيست بوم فرهنگي مردم اين قاره غير قابل انكار است. معادل گریوت در فرهنگ استوایی، نوازندة “موت”mvetاست كه سازی شبیه به چنگ و قانون است. نوازنده موت در بسیاری از جهات از گریوت خوشبختتر است، زیرا كسی او را تحقیر نمیكند وشاید علت این برخورد، این باشد كه نوازنده موت، هیچگاه مدح ثروتمندان و قدرتمندان را براي توشه و گوشه اي نمیگوید، درحالیكه گریوت گاهي از سر ناچاري چنین میكند.
سازها و سبكها
در سراسر افریقای سیاه، سازهای موسیقایی مشابهی پیدا میشوند. فرهنگ، همچون گیاهان و گلهای هر منطقه، سبب میشود كه در آن ناحیه، سازهای خاصی متداول باشند. برای مثال، در نواحی جنگلی غرب افریقا، طبل بیشتر از نواحی بیدرخت و آب و علف افریقای جنوبی رواج دارد. در افریقا سازهای موسیقایی، پیوند نزدیك بین مجسمهسازی و موسیقی را نشان میدهند.
در سراسر این قاره وسیع، نوعی تشابه و یكدستی در موسیقی دیده میشود ولی تفاوتهایی نیز بین نواحی و قبایل بهچشم میخورند. قبایل “نگرو”negroدر جنوب صحرا، بهطرز آشكاری با ساكنان قسمت شمالی افریقا، تبادل زنده موسیقایی دارند. منطقه وسیعی در آن ناحیه، از فرهنگهای نواحی مرزی مرتبط با جوامع نگرو و افریقای شمالی تأثیر میپذیرند.
در افریقا، موسیقی غالباً بر كلام تكیه دارد و پیوند بین زبان و موسیقی، بسیار نزدیك است و میتوان ساز را بهگونهای كوك كرد كه موسیقی تولیدشده از نظر زبانی قابل درك باشد. از آنجا كه موسیقی، بیان كامل زندگی است و همه حواس آدمی را با خود درگیر میكند، فرهنگها و شیوههای گوناگون زندگی، روی آن تأثیرات مهمی دارند.
در شرق افریقا، فرهنگها ساختاري پیچیده دارند و حول محور گله و احشام دور میزنند. در منطقه “خوییسان”Khoi-sanافریقای جنوبی، فرهنگ ساده بدوي و چادرنشینی وجود دارد، درحالیكه ساحل افریقایی شمال ـ غرب، دارای سازمان سیاسی بسیار منظمی است كه قبل از حاكمیت اروپاییها بر افریقا، حكومت هاي محلي قدرتمند سواحل غربی افریقا یعنی مناطق بین منطقه خویی- سان و قسمت شمال غربی افریقا را بهوجود آورد. در این ناحیه شاخص ها و ویژگیهای فرهنگي غرب افریقا و شمال ـ غرب افریقا حضوري ملموس دارند.
برخی از قبایل پیگمی pigmy هنوز در انزوایی نسبی و در مناطق جنگلي زندگی میكنند. قسمتهای شمالی قاره بهطرز گستردهای تحت نفوذ فرهنگ موسیقایی اسلامی قرار دارد. موسیقی در این نواحی، كموبیش یكدست است و با مناطق مجاور، تفاوت هايي اندكي دارد. در ساحل غربی، ویژگی اصلی موسیقی در شاخص حسي مترونومیMetronome(میزان شماری) و مفهوم «ریتم داغ»، استفاده همزمان از مترهایMeterمختلف و شیوه پرسش و پاسخ بین رهبر گروه و همسرایان نهفته است.
در بررسي هاي موسيقايي انجام شده در مناطق ديگر افريقا،مشخصه موسیقی افریقای مركزی، گونهگونی وسیع سازها و سبكهای موسیقی و تأكید بر پولیفونیPolyphony و بر مبنای فواصل سهتایی است. موسیقی شرق افریقا نيز برای قرنهای متمادی زیر نفوذ موسیقی اسلامی بوده است.هرچند به هیچوجه این موسیقی آنقدر كه در نیمه شمالی افریقا گسترش پیدا كرد، در جاهای دیگر جان و جهاني عميق نيافت. در آنجا، فواصل پنجم عمودی بسیار برجسته هستند و ساختار ریتمیك موسیقی چندان پیچیده نیست و همچنين نقش سازهای كوبهای نیز چندان ويژه نیست. موسیقی منطقه “خویی- سان”از نظر سبك بیشتر به شرق افریقا شباهت دارد، ولی شكلها و سبكهای آن سادهتر است.
در این منطقه، موسیقی عمدتاً با تكنیكي ويژه به نام “هوكت”hocket (همانگونه كه در افریقای مركزی توسط پیگمی ها) اجرا میشود. یكی دیگر از مشخصههای این موسیقی، نمود اجراي “وكال”Vocal شبیه به آواز خواندن یودلها yodel است.
محبوبیت موسیقی آفریقایی
تاریخ افریقا و جابهجایی مردم آن در داخل قاره و خارج آن، نشان میدهد كه بهرغم بردگی و استعمار، موسیقی دیگر كشورها بر این موسیقی تأثیر فراوان گذاشته و شاید هم بههمین دلایل، موسیقی افریقا نيز به اقصینقاط جهان رسیده و پس از تقویت و شكوفایی، به وطن بازگشته است.
میلیونها تن از مردم افریقا، توسط استعمارگران اروپایی، بهعنوان برده به جزایر كارائیب و مناطق مختلف امریكا منتقل شدند. برخلاف بردگان امریكای شمالی، بردگان امریكای جنوبی غالباً متعلق به قبایل “بانتو” Bantu(عمدتاً از آنگولا و موزامبیك) بودند و تعداد زيادي از برده ها از قبايل”یوروبا”yorubaها (از نیجریه) با كشتی به كوبا و برزیل برده شدند. موسیقی افریقایی اصیل در دنیای جدید دستنخورده باقی ماند، ولی بعضی از سازهای مشخص و متمایز، به تواتر بهدست افریقاییها رسیدند، بهخصوص “گزیلفون”Xylophone، “بریم بائو” berimbau و “سوئیكا” Cuica از برزیل. در كشورهای امریكای لاتین واقع در كارائیب و جنوب امریكا، بخشی از موسیقی افریقا محفوظ باقی ماند، زیرا بردگان اجازه داشتند فرهنگ و هویت اجتماعی خود را حفظ كنند زيرا بیشتر در واحدهای قبیلهای زيست مي كردند.
در امریكای جنوبی و كوبا، موسیقی اجتماعی افریقا با عناصر موسیقایی پرتغالی و اسپانیایی درهم آمیخت. این عناصر توسط “مور” Moor های شمال افریقا آورده شده بودند، زیرا آنها اسپانیا را در قرن هیجدهم، اشغال كردند.با حضور افريقاييان بسیاری از سبكهای جدید موسیقی در كشورهای لاتین پدید آمدند، از جمله “مرنگو”merengue ، “بگوئین” beguine در جزایر كارائیب و “تانگو”Tango، “كاندوم بی” Candombey و “سامبا” Samba در جنوب امریكا. در این منطقه، “رومبا”Rumba ،”مونتونو”muntuno،”چاچاچا”cha cha cha، “بولرو”bolero و “سالسا” Salsa نیز از سبكهای محبوب و مردمی بودند.
همچنين در جزایر كارائیب، بسیاری از عناصر موسیقی سنتی اروپا بر موسیقی بردههای افریقا تأثیر گذاشت. موسیقیهای اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی،ايرلندي،اسكاتلندي،و حتی موسيقي هاي آسیایی بر “كالیپوی”Calypso اولیه تأثیر گذاشت.
كالیپو تا حد زیادی تحت تأثیر ترانههای افریقایی قرار داشت و نقش”كالیپیون”Calypsionها را میتوان شبیه نقش گریوت در جامعه افریقای غربی دانست. “سوكا”Soca پس از كالیپو پدید آمد. با آنكه از سازهای اروپایی هم استفاده می كردند، سبك نواختن آنها غالباً یادآور سازهایی چون گزیلفون بودند. هنگامی كه ساكنان جزایر غربی، ریتم و لحن “بلوز”Blues امریكایی را جذب كردند، نگرش هاي “رگگایی”Reggae از درون “سوكا”Soca و از طریق “سكا”SKa رشد كرد. “داب” Dub در پی آن و تحت نفوذ “راك” Rock پدید آمد.
مالكان برده در امریكا، بسياري از سنت هاي آييني توام با موسیقی افریقایی را از بین بردند. بردهها عمدتاً از قبایل “ماندنیگو”Mandingo ، “ولوف” Wolof، “فانتی”Fanti، “آشانتی”Ashanti، “یوروبا”Yoruba و “كالاباری” Calabari در غرب افریقا بودند. افراد این قبیلهها را از یكدیگر دور كرده و نواختن طبل را كلاً ممنوع كردند، ولی “بانجو”ی banjo امریكایی اصولاً بر اساس گیتار “گورب”gourb افریقایی ساخته شد. ترانههای افریقایی بهشكلي باقی ماندند و بهتدریج تبدیل به بلوز شدند. سیاهان، سازهای اروپایی جدید را بهكار گرفتند. “جز”Jazz موسیقی با ساختار اروپایی را تغییر داد و محبوبترین و رایجترین شكل موسیقی در سراسر امریكا شد، درواقع تكنیك های افریقایی، ریتمها، ملودی ها، شیوه پرسش و پاسخ سازها و صدای انسان (آواز) را به كار گرفت. جز، اساساً موسیقی رقص و تركیبی بود از سبك پیانوی “رگتایم”Ragtime با بلوز و موسیقی روحانی و موسیقی گروههای نظامی كه با سازهای بادی مینواختند و همگي در آغاز قرن بیستم رواج داشتند. موسیقی رقص سیاهان افریقایی ـ امریكایی، نيز در قالب ریتم و بلوز، زنده نگه داشته شد.عناصر ریتم و بلوز با “كانتری”Countryو تكخوانیها تركیب و به “راك اند رول”Rock and roll تبدیل شدند. راك اند رول، پس از جز، مؤثرترین تركیب موسیقی افریقا و امریكاست، ولی هنگامی كه در سراسر كره زمین پخش شد، نام موسیقی “سفید”را به خود گرفت.”سول”Soul هم از ریتم و بلوز بیرون آمد و با “گاسپل میوزیك”Gospel Music تركیب شد. بسیاری از موسیقیدانهای سول، استعدادهای خود را در گروههای كر كلیساها بروز دادند.
سبكهای “فانك” Fank و “رپ”Rap بعدها بهوجود آمد. از میان شكلهای مختلف موسیقایی (بهویژه رومبای كوبایی، سول و جاز امریكایی، مرنگوی كارائیبی و كالیپو، رگگایی و زوك)Zoukبه افریقا بازگشتند و بعدها موسیقی محلی آنجا را تقویت كردند.
موسیقی «غربی» از طریق موسیقیدانهای مهمان، فروش آثار موسیقی و از طریق رادیو، به افریقا معرفی شد. البته بسیاری از موسیقیدانان افریقایی به خارج سفر كردند و از آنجا سازهای جدیدی را با خود به افریقا آوردند. با پديده رادیوضبط و پخش نغماتی را كه با سازهای غربی نواخته میشدند، موسیقی پاپ افریقایی زاده شد. ذكر این نكته جالب است كه موسیقی فولكلور اولیه افریقایی های “كیپ” Cape(دماغه اميدنيك)ریشه در موسیقی مجمعالجزایر اندونزی دارد كه بردهها توسط هلندی ها از آنجا برده میشدند. چینی ها و بهخصوص هندی ها كه توسط انگلیسی ها بهجنوب افریقا برده شدند، بر موسیقی جنوب افریقا و بر فرهنگ بومیان سیاهپوست، تأثیر گذاشتند. در دوره ناسیونالیسم افریقایی نيز، موسیقی از اروپا و عمدتاً از آلمان «وام گرفته شد».
امروزه، دو جریان اصیل موسیقی افریقایی و موسیقی پاپ انگلیسی، از همه سبكها در نظر اروپایی ها و امریكایی ها جالبتر است.از این رو، موسیقی پاپ قاره افریقا در اغلب موارد، فرزند مادري افریقایی و پدري خارجی است. سبك های موسیقی پاپ افریقایی حول محور مراكز تجاری یا فرهنگی اصلی متمركز شدهاند. بنابراین موسیقی “ماندنیگ سوئینگ”Manding Swing یا “الكترو گریوت”electro griotاز غرب افریقا (بین سنگال، گینه و نیجر) و “سوآحيلی ساوند”Swahili soundاز شرق افریقا (بین اوگاندا و تانزانیا)، “ژیو”Jive و جز از جنوب (افریقاي جنوبي)، موسیقی مسلمانان از شمال (بین مراكش و مصر)، “ماكوسسا”Makossa و موسیقی “آزاد” (منطقه بین كامرون و گابن و نسبتاً منطقه بین زیمباوه و موزامبیك)، و سنتزهایی از موسیقی “پان ـ افریكن”Pan – African از جمله “هایلایف”Highlife و رومبای كنگو ـ زئیری یا “سوكوس”Soukous كه از مناطق اصلی خود تا دورترین نقاط (مناطق بین سیرالئون و نیجریه و نسبتاً مناطق كنگو ـ زئیری) جان گرفتند و پرتو افكندند.
از میان سبكهای موسیقی پاپ بیشمار در افریقا، اینها سبكهایی هستند كه خارج از حیطه فرهنگی خود، شنوندگانی را به خود جلب كردند. بسیاری از سبكهای دیگر كه تعدادشان بیش از آن است كه بتوان در اینجا به آنها اشاره كرد، در سراسر قاره متداول هستند.
غالباً این نكته مورد تغافل قرار میگیرد كه قبل از تجارت بردههای افریقایی توسط اروپاییها، بسیاری از بردهها، بهخصوص بردگان شرق افریقا، از جمله “نوبیانها”Nubian و مردم ناحیه كنیا، در تجارت بردگان به شبهجزیره عربستان انتقال داده شدند. رسوخ اعراب به افریقا، از 1300 سال پیش آغاز شد. صدا، لحن و زبان اسلام، بهشدت بر موسیقی شمال افریقا تأثیر گذاشت، اما موسیقی كشورهای ناحیه صحرا، از جمله مالی، نیجریه، سنگال و حتی تانزانیا و ماداگاسكار هم از این نفوذ بركنار نماند. تهاجمات بعدی اروپاییها بار دیگر بر این موسیقی تأثیرگذاشت. سبكهای جدید موسیقی شمال افریقا، از جمله “رای”Rai در اروپا پیروان هوشمندی پیدا كرد و بهخصوص به دليل مهاجران الجزايري بر موسیقی فرانسه تأثیر گذاشت.
اعتقاد همگان بر این است كه اغلب سازهای غربی، از جمله گیتار، ویولون، ترومپت و سایر سازهای بادی از روی سازهای ایرانیان، اعراب و مردم شمال افریقا ساخته شدهاند.موسیقی شمال افریقا، دنباله تداومی فرهنگی است كه به 500 سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد.